بی همتا

بی همتا

هَلاکتم!
بی سرُ پاتر از تموم خاطرخواهای دروُ ورِت!
یه غربتی ِ آسمونْ جُل
که غروب ِ هر پنجشنبه زنگِ درِخونه تونُ می زنه وُ
نونْ خُشکای کـَپک زده تونُ
با بلورای قشنگ ِ نمک عوض می کنه!
خونه ی شما بالای کاشانک ُ
خونه ی ما پایین ِ قرچک!
اِسما نزدیک ُ رسما دور!
این دل ِ وامونده هم
به همون یه نگاه ِ حلالِ هر هفته خوش ِ وُ
به قصه های با حال ِ ننه جون
که آخرشون هفت شبانه روز عروسی بود!
عروسی ِ پسر ِ گدا
با دخترِ شاپریون!●

نوشته شده در چهار شنبه 20 خرداد 1391برچسب:علی مرادی,وبلاگ علی مرادی,بی همتا,اصلی,ساعت 15:20 توسط علی مرادی | |

پیله شکسته اما شب پره توی خوابه
تو گفتگوی دریا عطسه ی اضطرابه
صبر اومده ترانه ! نزن رو دست آواز
زخمت از حریم سینه ی من بیاغاز
تو آسمون قصه اون پل رنگ به رنگ نیست
چشمک این ستاره به چشم شب قشنگ نیست

هرجای این ترانه یی حنجره ت رو پنجره کن
تو این سکوت بی حیا شب رو پر از زنجره کن

نبض ستاره مرده ما دیگه سرد سردیم
تو خاطرات کهنه دنبال « من » می گردیم
دریچه های آواز رو به ترانه بسته س
اینه ی دلامون یه اینه ی شکسته س
اما طنین رؤیا هنوز ترانه سازه
هنوز تو این سیاهی چن تا دریچه بازه

هرجای این ترانه یی حنجره ت رو پنجره کن
تو این سکوت بی حیا شب رو پر از زنجره کن

نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1398برچسب:علی مرادی,وبلاگ علی مرادی,بی همتا,اصلی,ساعت 17:0 توسط علی مرادی | |


مث ِ گربه های ول گرد، تو خیابونا پلاسه!
با غم ُ غصه رفیقه، خنده ر ُ نمی شناسه!
تخته نرده زنده گی ر ُ همیشه باخته و ُ ساخته!
اما بازم پی ِ برده، فکر ِ جُف شیش ِ یه طاسه!

دل ِ دختر ِ فراری، پر ِ عشقای دو روزه س!
همیشه تو امتحان ِ دلسپرده گی رفوزه س!
قصه های گـُـلُ شمع ُ شنیده، خبر نداره،
خود ِ اون پروانه یی که توی شعله ها می سوزه س!

دخترک ِ در به در ِ محله های بی چراغ!
چشمات ُ نفروش به همه، تو این حراج ِ داغ ِ داغ!
فرار ِ بی مقصد ِ تو علاج ِ دردت نمی شه!
زنده گی فیلم ِ هندی نیست، که خوب تموم شه همیشه!

شهر قصّه پُر ِ گرگه، با کسی شوخی نداره!
تا که چش رو هم بذاری، یهو دخلت ُ میاره!
زنده گی ر ُ زنده گی کن! گریه تنها کارِ ابره!
تو می تونی آسمون ُ بپوشونی با ستاره!

دلت ُبده به امید! باز برو به سمت ِخونه!
اون جا حتما ً یه کسی هست، که غم ِتو ر ُ بدونه!
می دونم که دوس نداری باید ُ نبایدا رُ
امّا پرسه، قدمات ُ به جایی نمی رسونه!

دخترک ِ در به در ِ محله های ِ بی چراغ!
چشمات ُ نفروش به همه، تو این حراج ِ داغ ِ داغ!
فرار ِ بی مقصد ِ تو علاج ِ دردت نمی شه!
زنده گی فیلم ِ هندی نیست، که خوب تموم شه همیشه

نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1398برچسب:علی,بی همتا,بی همتا,علی,غروب,مرادی علی,علی مرادی,عکس غمیگن,غروب طللایی عاشقان,ساعت 13:12 توسط علی مرادی | |

نوشته شده در جمعه 14 بهمن 1385برچسب:علی,بی همتا,بی همتا,علی,غروب,مرادی علی,علی مرادی,عکس غمیگن,غروب طللایی عاشقان,ساعت 13:15 توسط علی مرادی | |



سایه تون سنگینه! خاتون! کجا رفتن اون چشاتون؟
کوچه خیلی وقته مونده چش به راه ِ قدماتون!
سایه تون سنگینه! خاتون! غم نشسته تو صداتون!
یه نگاه بندازین آخه، به گلیم ِ زیر ِ پاتون!
سایه تون سنگین ِ امّا ، ما گلایه یی نداریم!
هر جا که باشین شما رُ روی چشممون می ذاریم!

یه نظر ما ر ُ نگا کردین ُ ما فدا شدیم!
تا ابد در به در ِ جذبه ی اون چشا شدیم!
با شما تو هر نفس شروع یک ترانه بود،
بی شما یه قلم ِ خالی ِ بی دوات شدیم!

اگه ما ر ُ دوس ندارین، یه اشاره بسّه مونه!
خودتون بگین که این دل، بمیره، یا که بمونه؟
ما دیگه حلقه به گوشیم! هر چی که بگین همونه!
بگین این صدا براتون بخونه یا که نخونه؟
ما دیگه وقف ِ شماییم، خاتون ناز ُستاره!
تا شما سروَر ِ مایین، بَرده بودن افتخاره!

یه نظر ما ر ُ نگا کگردین ُ ما فدا شدیم!
تا ابد در به در ِ جذبه ی اون چشا شدیم!
با شما تو هر نفس شروع یک ترانه بود،
بی شما یه قلم ِ خالی ش بی دوات شدیم!

نوشته شده در جمعه 2 دی 1390برچسب:شعر تنهایی,بی همتا,عشق است خاتون,ساعت 11:2 توسط علی مرادی | |



روسری ِ قشنگت، به رنگ ِ برگ ِ باغه!
قلب ِ تو ظهر مرداد، مثل تنور داغه!
با اون چشای میشی، وقتی دیوونه می شی،
تو نی نی ِ نگاهت، یه عالمه چراغه!

یه شعر ِ ناتمومی! یه قصه ی نگفته!
وقتی که بی صدایی، ترانه حرف ِ مُفته!
مثل ِ چراغ ِ امید، مثل ِ ظهور ِ خورشید،
وقتِ طلوع ِ چشمات، سایه زمین میفته!

گونه هات سیب ِ گلاب! نفست یه شعر ِ ناب!
همیشه کنارمی، توی بیداری ُ خواب!

تو سایه بون ِ پلکات، از تو نفس می گیرم!
کوچه ی کودکی رُ، از اینه پس می گیرم!
خنده ی تو کلید قفلای پیش ِ رومه،
یه شاه کلید برای قفل ِ قفس می گیرم!

دست ِ تو سرزمین ِ، کولی ِ قصّه هامه!
چشم ِ تو چلچراغه، روشن ِ این شبامه!
وقتی که هستی هستم، از عطر ِ واژه مستم،
بی تو تو هر ترانه یه جمله ناتمامه!

گونه هات سیب ِ گلاب! نفست یه شعر ِ ناب!
همیشه کنارمی، توی بیداری ُ خواب! ●

نوشته شده در چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:شکست,خیانت,بی وفایی دوستان,شعر جدایی و عاشقانه وعلی,بی همتا,همتابی,ووووووتلار,ساعت 10:11 توسط علی مرادی | |


به کدامین گناه این چنین سوختم ؟


عشق ؟ یا محبت ؟

 

نوشته شده در چهار شنبه 2 آذر 1398برچسب:گناه,بی همتا,سوختن,بی همتا,کدام عشق,محبت,به قهر؟؟؟؟؟؟؟,ساعت 12:51 توسط علی مرادی | |



   وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد   انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد تا وقتی که در باز میشه لحظه دیدار میرسه هر چی که جاده اس رو زمین به سینه ی من میرسه

   اه - ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم اگه تو رو داشته باشم به

   هرچی که می خوام میرسم

 وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم گلهای خواب آلودمو واسه کی بیدار بکنم دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه مگه تن من می تونه بدون تو زنده باشه

   ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم اگه تو رو داشته باشم به هرچی که می خوام میرسم

   عزیز ترین سوغاتی غبار پیراهنتو عمر دوباره ی منه دیدن و بوءیدن تو نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس می خوام عمر دوباره ی منی تو رو واسه نفس میخوام

    ای که تویی همه کسم بی تو میگیره نفسم اگه تو رو داشته باشم به هرچی که می خوام میرسم

    bihamta 

 

نوشته شده در دو شنبه 23 آبان 1398برچسب:هایده,علی مرادی,علی بی همتا,بی همتا,شعر عاشقانه جدید,شعر جدید,عاشقانه ترین شعر,,ساعت 8:30 توسط علی مرادی | |


 

***** بی همتا *****

 

اگه از پرنده پروازو بگیرن چی میمونه ؟؟؟؟

اگه از مستای شب خوندن آواز رو بگیرن چی میمونه  ؟؟؟؟؟

اگه از هرچی صداست زمزمه ای ساز , و بگیرن چی میمونه ؟؟؟؟؟

کی میدونه ؟؟  چی میمونه ؟؟  کی میتونه که ندونه ؟؟   من میدونم  من میتونم   واسه این که میخونم

پای پروانه پر از بوی گله    توی دست باد چه الاله پره  گلدون عتیقت اونجا کنج حیات    اما توش یه

عالمه نئش گل پره   فصل گل جشن پرنده   فصل عطرای نرمنده   نرگسی گل نه سر سبزه رو لبهاش حجله ی  غمه   رو لبهاش حجله ی خنده     واسه من شوق نموندن 

                                        اونقده ابرای بلنده  واسه ما به هم رسیدن مثل دیوار و  کمنده      

نوشته شده در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:بی همتا,هایده,علی مرادی,علی بی همتا,تنهایی,شعرعاشقانه,جدید,عاشقونه,سالار,بی همتا,ساعت 10:24 توسط علی مرادی | |

نوشته شده در چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:عکس عاشقانه,بی همتا,علی بی همتا,علی مرادی,عشق,جدید,عاشقانه,سالار,تنها عشق,,ساعت 9:21 توسط علی مرادی | |

ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن

ای جداغ مهربونی تو شبهای وحشت من

ای تبلور حیقت در لحظه های خود شکستن

تو منو از شب گرفتی تو منو دادی به خورشید

اگه باشی یا نباسشی واسه من یه تکیه گاهی

واسه من که خیلی غریبم تو رفیق جون پناهی

ناجی عاطفه ای من شعرم از تو جون گرفته

رگ خشک بودن من از تو خون گرفته

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم

قدر اون لحظه نداره که منو دادی نشونم

اگه باشی یا نباسشی واسه من یه تکیه گاهی

میون این همه دشمن تو رفیق جون پناهی

نوشته شده در سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:شعر عاشقانه,بی همتا,علی مرادی,علی بی همتا,ناجی بی همتا,ناجی من,جدید,ساعت 11:8 توسط علی مرادی | |

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:عکس عاشقانه,بی همتا,عکس جدید,علی بی همتا,علی و قلیان کشان بهار,ساعت 20:0 توسط علی مرادی | |

.


شمع سوزان توام اینگونه خاموشم نکن

                   درکنارت نیستم اما فراموشم نکن

 

 

 

 

دوستت دارم

نوشته شده در چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:عکس عاشقانه,بی همتاوعلی بی همتا,جدید,دوستت دارم,بی همتا,شعر وعکس جدید,,ساعت 10:11 توسط علی مرادی | |

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- عشق! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …

نوشته شده در سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:شعرعاشقانه,بی همتا,جدید,علی بی همتا,سالار,لوتی,عاشقانه,ساعت 13:50 توسط علی مرادی | |

.

 

love

نوشته شده در دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:شعر و عکس,بی همتا,عاشقانه,علی بی همتا,جدید,,ساعت 9:31 توسط علی مرادی | |


من یه سطرم

نه مریدم نه مرادم

نه گناه شب هرز و شب تارم

نه شرابم، نه شر و شور جوانی

من نه بازیچه آن بلهوسانم

من یه سطرم

سطری از متن زمینم

که به جوهر شدم آلوده دنیا

به خرابات شدم شهره و در میکده مستانه وتنها

من نچیدم ز هوس سیب، از باغ تمنّا

من نیالوده ام این عرصه و این دامن صد چین شبانگاه

من دامادم که به عروس  طبیعت شده مدیون

من خطایم!

که به خطِّ لبِ آن عشوه هر جایی بی نام شدم واله وشیدا

من گناهم؟ !

گُنهی از سر تقصیر دگرها!!

نوشته شده در یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:شعر عاشقانه,بی همتا,علی بی همتا,لوتی,ساعت 20:57 توسط علی مرادی | |

گفتم بنویسم برایش شاید روزی بخواند که ..................

 ***********************************************************

مهربانم سلام امیدوارم که تمام عمرت خوش باشی .  لحظه به لحظه دیقه به دیقه  ساعت به ساعت برایت ارزوی شادی میکنم .......

این را برای تو نوشتم فقط برای تو.......

خوب من فکر کنم عاشقت شده ام........

تو این دنیا دل به تو بستم و تو نمیدونی که من چقدر دوستت دارم ؟؟؟ به اندازه ی عمق هزار تا دریا به بلندی هزار تا کوه به اندازه ی هرچی کهکشان تو اسمون و به اندازه ی ستاره هاش و........ خلاصه خیلی دوستت دارم ولی تو.......

تو اصلا نگاهم نمیکنی ولی من هر روز به انتظارت سر کوچه مون میشینم تا تو بیای و من نگاهت کنم ولی تو اصلا.........

قربون اون چشمای نجیبت برم اخه بابا یه نگاه هم به ما کن ولی تو........

خیلی بی تفاوت از کنارم رد میشی ولی من .........

من به خاطرتو حاظرم تمام زندگیمو بدم حتی جونمو ولی تو..........

تو از من گریزونی ولی من.........

من همیشه هرجا که بری باهاتم ولی تو...........

عزیز من خیلی بهت علاقه دارم.خیلی دوستت دارم.عاشقتم

تو همون ادم دلبخواه منی تو همونی که باتو من میتونم از طلسم هم رد بشم

تو خدای قلب منی.... تو تموم وجودم شدی...... خون تو رگام شدی

من محتاج تو شدم و میخام که کمکم کنی

دیگه تحملم تموم شده دیگه طاقت ندارم میخوام با تو باشم

 *********************************************************

تنها تویی در خلوت تنهاییم /*/ تنها تو میخواهی مرا با این همه رسواییم

************************************************************

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:نامه عاشقونه,عاشقانه,بی همتا,جدید,عکس بی همتا,شعر بی همتا,بی همتا,ساعت 9:53 توسط علی مرادی | |


اين تلفن خراب نيست ‚ تو معرفت نداري
نامه ها بي جواب نيست ‚ تو معرفت نداري
راه من و تو دور نيست ‚ تو از ترانه دوري
کوچه ها بي عبور نيست ‚ تويي که سوت و کوري
تو بي صداتريني ‚ من از ترانه لبريز
تو به بهار زردي ‚ من گل سرخ پاييز
سيباي باغمون رو
ديواي قصه خوردن
انگاري توي اين شهر
نامه رسونا مردن
حتي خبر ندارم ‚ کجاي اين سکوتي
شاپرک رهايي ‚ يا شام عنکبوتي
حيف نگاه خيسم ! حيف همين ترانه
حيف حروف پک اين همه عاشقانه
تو بي صداتريني ‚ من از ترانه لبريز
تو يه بهار زردي ‚ من گل سرخ پاييز
سيباي باغمون رو
ديواي قصه خوردن
انگاري توي اين شهر
نامه رسونا مردن

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:بی همتا,عشق,ساعت 14:37 توسط علی مرادی | |

نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:عکس,بی همتا,ساعت 13:25 توسط علی مرادی | |

اونی که میخاستی تو غبارا گم شد

        مرغی شد و بشت حصارا گم شد

                اسم تو رو رو بال مرغا نوشت

 رو کنده ی سبز درختا نوشت

یه روز که بارون میومد بهش گفت

        یه روز دیگه رو موج دریا نوشت

                دریا با موجاش اونو از خودش روند

                         مرغ هوا گم  شد و اونو  گریوند

                                باد اومد تو جنگل ها قدم زد

                                        اسم تو رو از همه جا قلم زد

            ببین جدایی چه به روزش اوورد

چه سرنوشتی که براش رقم زد


 

نوشته شده در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:شعر عاشقانه,بی همتا,ساعت 9:52 توسط علی مرادی | |

نوشته شده در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:عکس,بی همتا,خوشگل,ساعت 10:4 توسط علی مرادی | |

مرغک پر شکسته ام ، قوت بال من تويي
شهر به شب نشسته ام ، ماه هلال من تويي
تشنه و بي ترانه ام تو هرم دلسپردگي
چشمه ي آب روشن پک و زلال من تويي
يه سال پير و کهنه ام با هفته هاي بي تپش
لحظه ي آسموني تحويل سال من تويي

مي دونم چشماي تو يه روز به دادم مي رسه
کوه به کوه نمي رسه ،آدم به آدم مي رسه

قصه ي سرنوشت من زانوهام رو خم مي کنه
نقطه ي پک روشن فنجون فال من تويي
يه آدم برفي مغروور به يخ نشسته ام
ذغال چشم ،سطل کلاه ، دسکش و شال من تويي
ترانه هاي تازه م رو براي تو زوج مي زنم
اما به تو نمي رسن ،شعر محال من تويي


نوشته شده در دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:بی همتا,شعرعاشقانه,تنها بی همتا,ساعت 10:28 توسط علی مرادی | |

ilovyou

نوشته شده در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:بی همتا,علی بی همتا,عکس عاشقانه,ساعت 9:13 توسط علی مرادی | |


پر شد آيينه از گل چيني

 

آه از اين جلوه هاي تزئيني

 

گفته بودي چگونه ميگريم


به همين سادگي که ميبيني


سکه زندگي دو رو دارد


گاه غمگينو گاه غمگيني


شاخه هاي هميشه بالايي


ريشه هاي هميشه پاييني


عاقبت مهمان يک نفريم


مرگ با طعم تلخ شيريني

 

نوشته شده در شنبه 23 مهر 1390برچسب:بی همتا,ساعت 9:59 توسط علی مرادی | |


ببين تمام من شدي اوج صداي من شدي

بت مني شکستمت وقتي خداي من شدي

ببين به يک نگاه تو تمام من خراب شد

چه کردي با سراب من که قطره قطره آب شد

به ماه بوسه مي زنم به کوه تکيه مي کنم

به من نگاه کن ببين به عشق تو چه مي کنم

به ماه بوسه مي زنم به کوه تکيه مي کنم

به من نگاه کن ببين به عشق تو چه مي کنم

منو به دست من بکش به نام من گناه کن

اگر من اشتباهتم هميشه اشتباه کن

نگو به من گناه تو به پاي من حساب نيست

که از تو آرزوي من به جز همين عذاب نيست

هنوز مي پرستمت هنوز ماه من تويي

هنوز مومنم ببين تنها گناه من تويي

به ماه بوسه مي زنم به کوه تکيه مي کنم

به من نگاه کن ببين به عشق تو چه مي کنم

به ماه بوسه مي زنم به کوه تکيه مي کنم

به من نگاه کن ببين به عشق تو چه مي کنم
 

نوشته شده در چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:بی همتا,ساعت 9:47 توسط علی مرادی | |

نوشته شده در سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:بی همتا,ساعت 14:38 توسط علی مرادی | |


روي شيش تا سيم گيتار دنبال صدات مي گردم
با تو مي رم روي ابرا تک و تنها بر ميگردم
بازم اين بالش نمنک تکيه گاه گريه هامه
توي کوچه هاي رويا قدم تو پا به پامه
خواب هف تا پادشاه رو دوس ندارم که ببينم
آخه من دشمن کاخم ‚ آخرين چپر نشينم
تو رو داشتن تو رو داشتن
ديگه کيمياس عزيز
خلي وقته هق هق من
بي تو بي صداس عزيز
دوس دارم تو رو ببينم پاي سفره ي ستاره
سفره اي که جز نگاهت هيچي تو خودش نداره
پاي اون سفره ي خالي با تو سير سير سيرم
مي تونم دست هزار تا مرد غمگين رو بگيرم
بگو اين خواب هميشه چرا تعبيري نداره ؟
بگو چشماي تو تا کي من رو منتظرمي ذاره ؟
تورو داشتن تو رو داشتن ...........
ديگه کيمياس عزيز
خيلي وقته هق هق من
بي تو بي صداس عزيز

نوشته شده در جمعه 15 مهر 1390برچسب:بی همتا,ساعت 10:36 توسط علی مرادی | |

نوشته شده در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:عکس عاشقانه,بی همتا,علی بی همتا,ساعت 13:37 توسط علی مرادی | |



فرقون حک رو بردار ! هيشکي نمونه بيکار !
قانون اينجا اينه ، قبل خروسا بيدار !
بايد هميشه دود کنه ، دودکش کوره پز خونه
هر کسي کم کاري کنه ، اضافه کاري مهمونه

آجرپز کوچيک ما ، هش تا خزون رو ديده بود
جاي گچ و تخته سياه به خک رس رسيده بود
قالباي چهارتتايي تو دست اون ، جا نمي شد
مثل ستاره دختري تو دنيا پيدا نمي شد
جز يه مادربزرگ پير همدم ديگه يي نداشت
از سر صب تا بوق سگ ، آجر تو کوره ها مي ذاشت
شبا توي آلونکش رؤياهاي قشنگ مي ديد
خواب کلاس مدره ، خواب توپ سه رنگ مي ديد
اما صبا تو گوش او صداي آدم بده بود
به جاي زنگ مدره ، دوباره اون عربده بود :

بايد هميشه دودکنه دودکش کوره پز خونه
هر کسي کم کاري کنه اضافه کاري مهمونه

يه روز سرد ، تنگه غروب ، گريه امانش رو بريد
قصه ي ناتموم اون ، به برگ آخرش رسيد
خسته بود از آجر و خک ، خسته بود از خواب دروغ
کارگر قشنگ ما ، حسابي غمگين شده بود
اون قالب چهارتايي انگاري سنگين شده بود
وقتي مي خواس آجرا رو تو کوره جا سازي کنه
حس کرد يکي هولش مي ده مي خواد با اون بازي کنه
گريه چشاش رو بسته بود آجر و پيش پاش نديد
تو کوره افتاد و يه نور تا آسمون تتق کشيد

ستاره رفته آسمون با دود کوره پزخونه
اضافه کاري نداره ، از چش دنيا پنهونه
مادربزرگ! بگير بخواب ! چه وقت بي قراريه ؟
امشب منتظر نباش ! شايد اضافه کاريه !
اي ! آدما ! گوش نکنين ! قصه ي ما کرکريه !
تو خونه راحت بخوابين! ديوارتون آجريه

نوشته شده در دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:بی همتا,ساعت 9:4 توسط علی مرادی | |

نوشته شده در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:عاشقانه,بی همتا,ساعت 9:55 توسط علی مرادی | |

Design By : Mihantheme